دستان ما و دروغ
اثر: شاعر شهیر و برجسته ترک ناظم حکمت (1949)
دستان زمخت سنگی شما
غمین چون آوازهای زندان
سنگین و لخت چون حیوانات بارکش
دستان شما، چهرۀ اندوهناک کودکان گرسنه
را ماند!
دستان سبک شما، زرنگ چون زنبور عسل
پربار چون پستان شیر ده
پر جرأت و شکیبا چون طبیعت
دستان شما که زیر پوست سخت خود عاطفه و دوستی نهفته دارد.
سیارۀ ما نه برشاخ گاو
بر دستان شما استوار است.
آه انسانها، انسانهای ما
شما را با دروغ می پرورانند
حال که گرسنگی تان را نان و گوشت باید.
شما این دنیای شاخههای سنگین از میوه را ترک میکنید
بی آنکه یک بار بر سفرهای سفید غذا خورده باشید
آه انسانها، انسانهای ما
به ویژه شما آسیائیها، آفریقائیها
خاورمیانهایها، اهالی جزایر اقیانوس آرام
مردم سرزمین من
شمائی که بیش از هفتاد درصد انسانها را تشکیل میدهید
شما بی اعتنائید، همچون دستان پیرخود
کنجاو و تحسین گرید، همچون دستان جوان خود ...
آه انسانها، انسانهای ما،
برادر اروپائی یا آمریکائی من،
تو هشیار و جسوری،
و زود فراموش می کنی،
همچون دستانت
به سوء استفاده تن میدهی،
همچون دستانت
زود فریب میخوری ...
آه انسانها، انسانهای ما،
اگر آنتنها دروغ میگویند،
اگر غلتکهای چاپ دروغ میگویند،
اگر کتابها دروغ میگویند،
اگر آفیش و آگهی ِ نصب شده بر ستون دروغ میگویند،
اگر رانهای لخت دختران بر پرده دروغ میگویند،
اگر نماز دروغ میگوید،
اگر لالائی دروغ میگوید،
اگر رؤیا دروغ میگوید،
اگر ویولن زن کاباره دروغ میگوید،
اگر روشنائی ماه در شبان ِ روزهای نومیدی ما دروغ می گوید،
اگر صدا دروغ می گوید،
اگر گفتار دروغ میگوید،
اگر همۀ مردم و همه چیز، جز دستان شما، دروغ میگویند،
برای این است که دستانتان همچون خاک رس رام و شکل پذیر،
همچون تاریکی کور،
و همچون سگ چوپان احمق باشند
و برای این که دستانتان شورش نکنند
و بدین ستمکاری پایان ندهند،
بدین سلطۀ نا بکاران،
در این دنیائی که مرگ چشم به راه ماست
در این دنیائی که زیستن میتوانست چه زیبا باشد.
نظرات شما عزیزان: